یک دست پدر تیر خورد

هنوز جایش هست

یک دست من هم تیر خورد؛ همین حالا ؛ این هم  خونش

آن  فجر خونین و این فجر خونین تر

فرزندم که به  دنیا آمد  ؛ یک سر داشت و دو دست

پاهایش هنوز پیش خداست

همسرم می گرید  و می گوید :  بی جنگ جانباز کوچکی دارم

این هم سهم عدالتم

چشمهایمان کور  ؛ می شماریم هنوز دهه ها را تلخ تلخ

یک دست بر زانو می خواهم بر خیزم  ... امٌا  یا  " که " گویم ؟

که علی هم هنوز دستش در بند ست

فردا را کسی ندیده.....

ستاره***

 

یک دست بر زانو

فردا را کسی ندیده.....