ه ___نوز در بیگانگی عریانم
جای پاهایم بر آشفتگی دنیا
می خورد اسفالت های کمی خیس
بی معجزه ی سرخی گم می شود این دغدغه های بی امداد من
سکوتِ لقمه ی نخورده تیغی ست در گلو یم ؛ مهمان ِ پیریست...
هنوز از دیروزها جشن بی روزن بر تقویم بی اشتیاق ؛ سایه انداخته
هنوز در بیگانگی عریانم ؛ پنهان..
خبر که می رسد کفشها و رختها در راه ست
پیت روغن ، گونی برنج ِ بی ر ِی
اما باز ذوق هایم دفن در این وادی نیرنگ
دور از چشم مادر قهر می کنم با خدا و می خوابم
جای پاهایم روی آرزوها بر جاست ؛ بی کفش
کفشهای پارسال همچنان در راه ست........
ستاره***
ه ___نوز در بیگانگی عریانم
بی کفش
       + نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۱۱ ب.ظ توسط ★