ظ ___ریف آدمیم
  
شگفت آور ست
میان این همه همهمه
لبخند زنی
صبحی را بچشی ناشتا
و مبهوتی مات زده
لطف خاص بفروشی مفت
عجیب تر دیریست سرنگون سر از پا آویزان ، ظریف آدمیم
مثل پول خرد می ریزیم
خرده هایمان . بوی وحدت که هیچ ؛ حتی
نرخ یک بستنی یخی هم نیست
و یا مار می شویم به دست و پای هم
؛ زلالی چرک خفته در ما
گهگاه در کمترین چیزها
آدمیم...
حتی می بلعیم
سرخی رویا یی که دیگر گلفام نیست
شگفت آور ساعت شهر تیک تاک ِ خوشی ؛ می نوازد
و من هنوز لبخند می زنم..
ستاره***
ظ ـــریف آدمیم و
مثل پول خرد می ریزیم
       + نوشته شده در دوشنبه سی و یکم خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۸ ب.ظ توسط ★